نوشتنم نمیاد خوب ! انگار مجبورم کردن !
امروز استخدامی داشتیم ! 17 نفر درخواست دادن اما فقط 2 نفر اومدن ! یکی داغون بود یکی از سطح مورد نظر ما بالاتر!
نصف روزم به مصاحبه با همین 2 نفر گذشت !
من نمی فهمم هنوز هستن آدمایی که با مسواک آشنا نیستن ! باید تو دانشگاه ها 2 واحد نظافت شخصی بذارن ! آدم حسابی میای مصاحبه یه آدامس بخور جون مادرت تا ملت تگری نزنن موقع حرف زدن باهات
امروز دوباره استاد گرامی زنگ زدن و فرمودن دورهمی دارن و کلاس کنسل ! این ماه اصلا خوب پیش نرفت زبانم ! از اول ماه فقط 3 جلسه اما همین 3 جلسه هم انصافا کار کردم ! جلسه قبل نصف صفحه جمله نوشتم، هرجا هم کلمه فرانسه کم می آوردم معادل انگلیسیشو می نوشتم احساس می کنم دارم راه می افتم وقتی خاطرات روزانه ات رو به فرانسه بنویسی یعنی راه افتادی ، مگه نه؟ (اعتماد به نفس نیست که لامصب)
کلا زندگی رو دایورت کردم رو یه قسمت ! کار نمی کنم ، اونجوری که می خوام زبان نمی خونم ، درسمو ادامه نمی دم ! به فکر آیندم نیستم ! با پارتنرجان (بخوانید دوست دختر) هم چند روزیه که عملا کات کردیم ! اما اسمشو نمیاریم فقط! چقدر هم زود قبول کرد ! اصلا معلوم نیس که اونجا کسی رو پیدا کرده نه؟
من که نفهمیدم !!!!!
کلا در یک جمله دارم به زندگیم گند می زنم !!!!!