این خانه قشنگ است ولی ...

فک نمی کردم به این سرعت از کرده خودم پشیمون بشم ! 

من 7 سال تلاش کردم برای مهاجرت اما هنوز 4 روز نشده هوم سیک شدم ! 

دلم برای این مملکت کوفتی تنگ شده

اگه این بغض لعنتی از بین نره بعید نیست تا 1 هفته دیگه دیگه جمع کنم برم ایران

تمام زندگیم درد می کنه !

یه شعر خوندم  بدتر شد حالم :


این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست

این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست

آن دختـــــــــرِ چشم‌آبیِ گیسوی‌طلایی

طناز و سیه‌چشــم، چو معشوقۀ من نیست

آن کشور نو، آن وطــــنِ دانش و صنعت

هرگز به دل‌انگیـــــزیِ ایران کهن نیست

در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان

لطفی است که در کَلگری و نیس و پکن نیست

در دامنِ بحر خزر و ساحــــل گیلان

موجی است که در ساحل دریای عدن نیست

در پیکر گل‌های دلاویــــز شمیران

عطری است که در نافۀ آهوی خُتن نیست

آواره‌ام و خسته و سرگشته و حیران

هر جا که رَوَم، هیچ کجا خانۀ من نیست

آوارگی و خانه‌به‌دوشی چه بلاییست

دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست

من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ

در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست

هر کس که زَنَد طعنه به ایرانی و ایران

بی‌شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست

پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران

لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست

هر چند که سرسبز بُوَد دامنۀ آلپ

چون دامن البرز پر از چین و شکن نیست

این کوه بلند است، ولی نیست دماوند

این رود چه زیباست، ولی رود تجن نیست

این شهر عظیم است، ولی شهرِ غریب است

این خانه قشنگ است، ولی خانۀ من نیست


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد