یکسال پس از مهاجرت !

احساس می کنم توی زمان دارم سفر می کنم . تا پلک میزنم میبینم چند ماه گذشته.

هفته دیگه میشه 1 سال که مهاجرت کردم به این کشور عجیب....

چه اتفاقات عجیبی که نیوفتاده توی این 1 سال

عاشق شدم ! زندگی مشترک کردم ! جدا شدم !

این 1 سال به اندازه چند سال زندگی کردم  و تجربه کردم !

یکی از دوستانم رو آوردم اینجا که ای کاش نمیاوردم . زندگیم بهم ریخت از روزی که اومد.....

هیچ وقت توی غربت رفاقت نکنید ! میان گند میزنن توی زندگیتون و میرن . از اون بدتر مثل مورد من ممکنه حتی نرن و بشینن توی خونتون و حساب بانکیتون رو خالی کنند.

توی غربت هیچکس به دردتون نمی خوره

جدیدا یک جا رزومه فرستادم که از لحاظ حقوقی خیلی از بقیه بهتره. اگه اوکی بشه میرم گورمو گم می کنم توی این شهر

چهار ماه پس از مهاجرت

زمان خیلی زود می گذره !‌امروز داشتم وبلاگ دیگم رو چک می کردم که چند وقت پیش یک نظر سنجی گذاشته بودم برای تغییر کاربری وبلاگ و در کمال ناباوری دیدم که این چند وقت پیش بهمن ۱۳۹۵ بوده !‌کی فرصت کردم انقدر پیر بشیم؟!

از اون چهار ماه که انگار ۲ روز گذشته ۲ تا شرکت عوض کردم + ۲ تا خونه

حتی یکبار هم برگشتم ایران تو این مدت و به خانوادم سر زدم

عجیب حس دلتنگی می کردم برای این شهری که حتی حاضر نبودم یک لحظه توش زندگی کنم !‌

حس خونه رو میده کم کم ...

دومین هفته غربت

الان که نشستم این متنو می نویسم دو هفته شده که توی این شهرم 

روزای اول خیلی بی تاب بودم که برگردم ایران

اما الان دیگه خیلی بی تابی نمی کنم ، به شرایط جدید عادت کردم و فک می کنم دارم کم کم جا میوفتم!

امروز واسه یه شرکت دیگه رزومه فرستادم چون فکر می کردم شرایطش بهتر از این شرکته فعلیمه

شرایط سختی دارم برای مسایل بهداشتی  نه با سرویس بهداشتیش تونستم کنار بیام نه حمامش 
دنبال خونه ام که مستقل شم و از پانسیون در بیام.

امید وارم شرکت جدید قبولم کنه چون توی منطقه ایرانی نشینه و اون منطقه شیک و ارزونه ، شرایط برام بهتر میشه


این خانه قشنگ است ولی ...

فک نمی کردم به این سرعت از کرده خودم پشیمون بشم ! 

من 7 سال تلاش کردم برای مهاجرت اما هنوز 4 روز نشده هوم سیک شدم ! 

دلم برای این مملکت کوفتی تنگ شده

اگه این بغض لعنتی از بین نره بعید نیست تا 1 هفته دیگه دیگه جمع کنم برم ایران

تمام زندگیم درد می کنه !

یه شعر خوندم  بدتر شد حالم :


این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست

این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست

آن دختـــــــــرِ چشم‌آبیِ گیسوی‌طلایی

طناز و سیه‌چشــم، چو معشوقۀ من نیست

آن کشور نو، آن وطــــنِ دانش و صنعت

هرگز به دل‌انگیـــــزیِ ایران کهن نیست

در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان

لطفی است که در کَلگری و نیس و پکن نیست

در دامنِ بحر خزر و ساحــــل گیلان

موجی است که در ساحل دریای عدن نیست

در پیکر گل‌های دلاویــــز شمیران

عطری است که در نافۀ آهوی خُتن نیست

آواره‌ام و خسته و سرگشته و حیران

هر جا که رَوَم، هیچ کجا خانۀ من نیست

آوارگی و خانه‌به‌دوشی چه بلاییست

دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست

من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ

در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست

هر کس که زَنَد طعنه به ایرانی و ایران

بی‌شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست

پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران

لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست

هر چند که سرسبز بُوَد دامنۀ آلپ

چون دامن البرز پر از چین و شکن نیست

این کوه بلند است، ولی نیست دماوند

این رود چه زیباست، ولی رود تجن نیست

این شهر عظیم است، ولی شهرِ غریب است

این خانه قشنگ است، ولی خانۀ من نیست


پایان بی پایان

سلام

بعد از 5 ماه دوباره اومدم پستهای خودمو خوندم ، جالبه که آخرین بار نوشتم می خوام برم فرانسه ، می خواستم اقدام هم بکنم اما با یورو 20 تومنی حتی نتونستم نزدیکش هم بشم !

پریروز با درخواست کاری یک شرکت به ترکیه مهاجرت کردم و در حال حاضر دومین روز کاری خودم رو توی این کشور می گذرونم

فعلا که بد نیست ! اما قسمت عجیبش اینجاست که دیروز 50 مرتبه می خواستم استعفا بدم و چمدونم رو بردارم و برگردم ایران!!!

دلتنگی بد چیزیه ، خانواده ، دوستان ،خونه ، حتی دلم برای گرمای رادیاتور اتاقم هم تنگ شده !

با اینکه 3 ساعت با خونه فاصله دارم اما دلم تنگه ! نمی دونم اگه کانادا یا استرالیا می رفتم چه بلایی سرم میومد ! یا فرانسه که اگه می رفتم هم بخاطر گرونی بلیطش نمی تونستم برگردم !

همه میگن رفتی دیدی نمی تونی برگرد ! اما نمی دونن که وقتی خداحافظی می کنی حق نداری برگردی ! حداقل به این زودی نه....